doosti

گاهی دلگرمی یک دوست ، آنقدر معجزه میکند که انگار خدا ، در زمین ، کنار توست . . .


باور کرده ام

باور کرده ام که بی تو هم زندگی میگذرد دلم دیگر هیچ کس را نمی خواهد جز تنهایی هیچ وقت هیچ جا فراموشت نمیکنم

نميگذرم..

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

روزها ميگذرند...

غروب ها ميگذرند...

تمام خاطرات تلخ و شيرين ميگذرند...

اما من نه از اين روزها... نه از غروب ها و نه از هيچ يك از خاطرات نميگذرم

روزهاي دلتنگي... غروب هاي تنهايي... وخاطراتي كه مرورشان بدون تو...باز مرا ميشكند

اي روزگار يادت باشه قيامتي هم هست

جمله های زیبا از دکتر حسابی

جمله های زیبا از دکتر حسابی

 

ادامه نوشته

به دنبال کسی هستم...

به دنبال کسی هستم که با درد آشنا باشد
دلش غمگین، خودش ساده، کمی از جنس ما باشد

به دنبال كسي هستم كه گر گويم غم خود را
كه با سوز و غم و دردم به هر جا همنوا باشد

به دنبال كسي هستم كه عشقش واقعي باشد
نه دنيا و نه زر خواهد ، نه طالب بر هوي باشد
 

روزهای کودکی

روزهای کودکی

می‌خواهم برگردم به روزهای کودکی..
آن زمان‌ها که
پدر تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش
مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه‌ى زمین، شــانه‌های پـدر بــود

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند
تنــها دردم، زانوهای زخمـی‌ام بودند
تنـها چیزی که می‌شکست، اسباب‌بـازی‌هایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود!

حسین پناهی

گذشته کودکی پدر عشق دلتنگی

کاش باران بودم

                                                                       

 
چتر پرنده پنهان نگاه باران
 

کاش باران بودم 
تا نم نمک؛ 
دست های با نمک تو را، 
که بوی 
"بِه" 
می دهند 
می بوییدم و می بوسیدم 
و لحظه، لحظه 
زمان تکرار می شد 

 

دردهای اساسی ما ایرانیان به روایت صادق هدایت

دردهای اساسی ما ایرانیان به روایت صادق هدایت

ادامه نوشته

دوستی

دوستی یعنی یک روح در دو بدن

 

http://jazzaab.ir/upload/2/0.790651001318319351_jazzaab_ir.jpg

مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست
عشق ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

بازی روزگار

بازی روزگار را نمی فهمم !من تو را دوست دارم... تو دیگری را... ودیگری مرا  وهمه تنهاییم. داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند این است که آنان از دوست داشتن باز میمانند

زرتشت

از زرتشت پرسیدند:  زندگی خود را بر چه بنا کردی؟ گفت بر چهار اصل:

1-دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد پس آرام شدم.

2- دانستم که خدا مرا می بیند پس حیا کردم.

3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم.

4- دانستم که پایان کار من مرگ است پس مهیا شدم.



adres

               90832517181336906790.jpg                         

                                                 

             mahmudrahimi68@gmail.com         

                      

                        mrahimi68@ymail.com